افراد بسیار زیادی هستند که در تاریخ شهر یا کشورشون و یا حتی در تاریخ دنیا تاثیر گذار بوده اند. البته منظور من افرادی مثل هیتلر، یا چنگیز خان مغول و یا امثال اونها نیست. بیشتر منظورم افرادیه که تاثیرگذاری مثبت داشته اند و باعث شده اند که تغییری به سمت مثبت در جامعه و یا محدوده زندگی و کار خودشون به وجود بیاد. در ابعاد بزرگ افرادی مثل گاندی، ماندلا، و یا حتی همین آتاتورک کشور همسایه عزیز ترکیه رو می تونم اسم ببرم و در ابعاد کوچک هم می تونم از رفتگری که هر روز صبح با هدف تمیز کردن بخشی از شهر که به دست اون سپرده شده به سر کار میاد و با عشق و علاقه کارش رو تموم می کنه اشاره کنم. اما نکته ای که بین دو گروه وجود داره میزان ماندگاری تاثیرگذاری اونهاست.
گاهی وقتها فکر می کنم که آیا من هم توانسته ام تاثیرگذاری مثبتی در جایی که کار و زندگی می کنم بذارم؟ و از اون مهمتر اگر این تاثیرگذاری مثبت وجود داشته، آیا ماندگاری هم خواهد داشت؟
از نقطه نظر تاثیر مثبت باید بگم که فکر می کنم همیشه سعی کردم کاری که به من محول شده را خوب انجام بدم و قطعا این مساله حداقل در جایگاه خودش تاثیر مثبتی داشته است. در ارتباط با محیط کار هم این مساله تونسته در پیشرفت شرکتی که توش کار می کنم تاثیر گذار باشه. اما اینکه آیا تاثیرگذاری ماندگار بوده یا نه از دو دیدگاه قابل بررسیه: 1- دیدگاه کلان 2- دیدگاه خرد.
از دیدگاه کلان [مملکتی] که نگاه می کنی میبینی که متاسفانه اکثر اوقات که داری برای انجام کار محول شده بهت تلاش می کنی در نهایت (و شاید از همون ابتدا) چند حالت اتفاق می افته (یا افتاده):
1- یا داری سعی میکنی صورت مساله ای که از اول غلط طرح شده را درست حل کنی،
2- یا اینکه داری سعی می کنی کاری که در آخر کسی کاری به نتایجش نداره و کار خودش رو می کنه رو به بهترین وجه ممکن انجام بدی،
3- یا اینکه داری انرژی ات را برای این صرف می کنی که کاری رو تو راه درستش بیاندازی و تا سرت رو بر می گردونی طرف میره و کار خودش رو می کنه و اصلا انگار نه انگار که تو اینهمه انرژی گذاستی،
4- یا اینکه ....
و به طور خلاصه در بهترین حالت در صورتی که تو در لحظه حضور داشته باشی ممکنه بتونی جلوی برخی اشتباهات (و در برخی موارد فاجعه ها) رو بگیری. در غیر اینصورت تمام کارها و تلاشهایی که برای خوب انجام دادن کارها کردی آخرش به زباله دان تاریخ تحویل داده می شه و ماندگاری نمی بینی.
اما از دیدگاه خرد و در یک محیط کوچکتر مثل شرکت ما، اینکه تو کارت رو خوب انجام بدی و سعی کنی سیستم برای انجام دادن کارهات درست کنی، می تونه در صرفه جویی اقتصادی شرکت و اینکه به هر حال اگر تو یه روز نبودی یه نفر دیگه بتونه کارهای تو رو پیش ببره و شرکت مشکل پیدا نکنه ماندگاری داشته باشه. البته این رو در نظر می گیریم که شرکت به دلیل عدم وجود ارتباط زیر میزی با مدیران بخش صنعت کشور، صرفا بر مبنای خوب انجام دادن کارهاش می تونه مشتریهای بعدی داشته باشه. وگرنه که مثل خیلی دیگه از شرکتها با ارتباطات ویژه دیگه نیازی به خوب انجام دادن کارها هم نیست.
کلا با وضعیت موجود اگر سرخورده نشی، در نهایت ممکنه به این سازش برسی که تاثیرگذاری و ماندگاری از جنبه خرد که معمولا حالت نفع شخصی به خودش می گیره رو به بخش کلان مملکتی ترجیح بدی. اونوقت از این وضعیت depress میشی و دیگه سعی نمی کنی کارت رو به بهترین وجه انجام بدی و همین که کارت مشخصات مینیمم لازم رو داشته باشه کفایت می کنه. از طرفی حداقل برای ما خوب انجام ندادن کارها منجر به کاهش مشتری هایی میشه که به خاطر اینکه تو مساله شون رو (چه غلط و چه درست) خوب حل می کنی سراغت میان. و اینجا یک دور تسلسل از امیدواری و ناامیدی در کار پیش می یاد که واقعا منجر به خستگی و شکست تو می شه. و اونوقته که دیگه نمیدونم چه کار باید کرد.