۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

سازش


توی دیکشنری دنبال معنی لغت compromise می گشتم. معنی بهتری از سازش براش پیدا نکردم. آدم خیلی وقتها مجبور میشه سازش کنه. اما اون وقتی که سازش با ارزشهای فکری توهمخوانی نداشته باشه جاییه که تو خیلی چیزها رو می بازی.
متاسفانه توی مملکت ما خیلیها دچار سازش شدند. این روزها جملاتی از این دست رو آدم خیلی جاها و از خیلیها میشنوه: 
"همه دارند میگیرند [رشوه]، همه دارند میخورند، تو هم اگه نکنی بی عرضه ای."
جملاتی از این دست کم کم توی جامعه تبدیل به ارزش و فرهنگ شده. همه به دنبال خوردن هستند. از خوردن حق هم تا خوردن مال هم تا .... 
نمی دونم انگار دستی تو کاره که از بالا تا پایین، اینها بشه فرهنگ کشور. حتما وقتی بشه فرهنگ اونهایی که لقمه های بزرگتری دارند می برند لازم نیست نگران اعتراض بقیه باشند. بالاخره دست همه یه جوری تو کاره دیگه.
این کلمه business هم شده دستاویز. تا حرف میشه میگن داریم بیزینس می کنیم. این که مشکلی نداره. اگه من نکنم یه کی دیگه میکنه.
وای خدای من زندگی تو جامعه ای که دزدیدن افتخار دزدان شده و مایه حسرت دیگرانی که اگر می توانستند همین کار را می کردند خیلی سخته. کار کردن تو جامعه ای که تفکر business  با تعریف جدید حاکمه بسیار سخت تر. کمک کن گرفتار سازش نشیم.

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

دست نوشته های یک ذهن پریشان

این وبلاگ دربرگیرنده افکاری است که در لحظات مختلف از ذهن من می گذرد. فکرهایی که چه خوب و چه بد فکرهای من هستند و بایستی امکان ابراز آنها را داشته باشم. فکرهایی که بیشتر آنقدر پریشان است که جمعبندی آن برای خودم هم کار بسیار مشکلی بوده است. می خواهم سعی کنم با نوشتن آنها، مقداری به خودم کمک کنم. اینکه تا چقدر موفق میشم رو نمی دونم.